امه بیست و دوم(اومدن بابايي)
سلام قند عسل مامان حبه انگور بابا و بته عدس مامان بزرگ الان زنگ زدم به مامان بزرگ صداي قشنگتو از پشت گوشي شنيدم قربون صدات برم بابايي هم الان خونس اين هفته كيف كن كه بابايي هست كاش منم پيشتون بودم الان داشتم پستاي قبليو ميخوندم ياد خاطراتمون افتادم عسل مامان ماشالله بزرگ شدي 6 تا دندون داري و داري سعي ميكني روي پات وايس هرچند هنوز 4 دست و پا راه نميري دكتر ميگي به احتمال زياد يه دفعه پاشه وايسه و راه بره ميگه خيلي از بچه ها اينجورين موهاي خوشگل و لختتم بلند شده ماماني ميخواد ببره موهاتو آلماني بزنه اما بابايي نميذاره هرچند كه توي همين هفته اينكارو ميكنم چون زمستون نميشه موهاتو كوتاه كرد ديشب بابايي خيلي دير از ماموريت اومد تو هم گير د...
نویسنده :
مامان و باباي هوراد
12:56