هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

شير بست

1391/10/11 12:18
479 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام

يه خبر مهم و اون اينكه آقا هوراد ديگه مي مي نمي خوره الان 5 روزه كه مي مي نخورده البته اگه كلا نخوردنو حساب كنيم 2 روزه چون 3 روزه اول شبا ميخورد ديروز دردونه اصلا سراغ مي ميم نگرفت ماماني 3شنبه هفته پيش رفت پيش خانم دكتر چقدر خاطره داشتم از اونجا نه ماه كار مامان رفتن به اون مطب بود البته هميشه هم همراه بابايي اما اين بار ماماني تنها بود و فرصت داشته به همه آدمايي كه اونجا بودن نگاه كنه و از خودش براشون داستان بنويسه خلاصه اونقدر طول كشيد كه ديگه ذهن مامان ياري نكرد و داشته به جزوه خونيه و از اين كاراي بي حاصل!!! مي كشيد كه بعد از 5/2 ساعت بالاخره هماي سعادت رو سر مامان نشست و وارد مطب شد خانم دكتر مثل قديما خيلي مهربون مامانو تحويل گرفت اما وقتي شنيد دردونه 2 سال و خورده ايه و هنوز داره شير ميخوره كلي تعجب كرد گفت يكسال پيش بايد شيرو ازش ميگرفتي خلاصه پس از معاينات لازم دستر داد ماماني قرصي بگيره و هر 3 روز يكي!! بخوره داروخونه هم همين جمله رو براي ماماني تكرار كرد خلاصه ماماني شب هنگام قرصو خورد اما چشمتون روز بد نبينه ساعت 5 صبح با حال بد فقط تونست خودشو كشون كشون به آشپزخونه برسونه و بعدش كلي..... كه نگم بهتره چون ممكنه كسي ساندويچي چيزي دستش باشه و در حال خوردن خلاصه ماماني 5 روز تمام با اين حال سر كرد البته قرصو قطع كرده بود اما تاثيرش تموم شدني نبود تا اينكه روز چهارم با اون خط نستعليق قرن هفتم!!! ديد كه نوشته هر 3 روز نصف قرص هرچند دير شده بود و خدا روشكر امروز در 6مين روز ماماني حالش خيلي بهتره و ديگه مامان به اينكه هر چيزي كه براي ديگران يه اتفاق عاديه براي مامان يه مشكل سخت ميشه عادت كرده چه حكمتي داره ولله ما كه توش مونديم شما اگه فهميدين به ما هم بگين تورو خدا...

اما صد افسوس از روزاي تلف شده چراكه مامان شنبه امتحاناتش شروع ميشه و در يك دوره نه اينكه فكر كنيد 1 ماهه نه بابا يك روز و نيمه بايد 5 تا امتحان رو بده حالا با كلا 5 جلسه سر كلاس رفتن شما پيدا كنين استادو (اگه خونه استاد هم پيدا شد آدرس بدين ممنون ميشم)

از امروز ماماني رايزني رو با اساتيد فن بچه و كودك و از اين دست شروع كرده كه دردونه رو با خودش ببره تا مثل دفعه قبل دردونه حالش بد نشه و مامان 500 كيلومتر دورتر گريه  امونش رو ببره طوري كه همكلاسا براي نازدونه نذر كنن و دخيل ببندن خدا به همه همكلاسيا خير بده....

يه نكته مهم ديگه اينكه ماماني فهميد كه فقط آقا هوراد نبوده كه به ميمي مامان معتاد بوده بلكه درگوشي بهتون بگم خود ماماني بيشتر معتاد بوده به چي؟؟ به هوراد به اينكه گل پسرو بغل كنه و به بهانه مي مي دادن محكم در آغوش بگيره رفع اين اعتياد هم به زمان نياز داره عجب حكمتي داره اين گذشت زمان كه همه چي رو پاك ميكنه و با خودش مي بره......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)