هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

نامه دوم

1390/5/10 11:51
331 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز بابا رفته بود ماموريت مامان بزرگ كه آوردت گفت كه مصدوم شدم آخه گل پسر در حين رانندگي با روروئك مامان بزرگو تعقيب كرده و ايشونم از ترس له شدن پا زير ماشين هوراد پا به فرار گذاشته و خورده به اوپن آشپزخونه  طفلكي بازوش كبود شده بود آخه راننده كوچولو تو كه گواهينامه نداري چرا كورس ميذاري؟ قربون اون دويدنت با رورئك برم

شب كلي منتظر بابا شديم تو كه خوابت برد مامان نگران پشت پنجره وايساده بود آخه موبايل بابايي هم خاموش بود بعد كلي بابايي اومد انگار دنيا رو بهم دادن تو هم كه زود بيدار شدي معلومه كه گل پسر نميتونه بدون ديدن بهترين باباي دنيا بخوابه

ساعت 1 شبه اما تو هنوز انرژي داري و هي مي خندي مامان و بابا داشتن از بيخوابي از هوش مي رفتن اما تو قصد خوابيدن نداري خلاصه بعد كلي اين ور و اون ور كردن و هلوي آخر شب خوردن دلت  براي ماماني سوخت و خوابيدي

صبح مامان داشت مي يومد سر كار كه بيدار شدي گفتم اي داد امروزم دير مي رسم اما تو انگار سير بودي چون ميلي به شير خورد نداشتي راستي ماماني يه چيزي بگم مامان سوگل گفت امروز روز جهانيه شير مادره نميدونم به تو تبريك بگم يا به خودم خدارو شكر كه هردومون از اين نعمت بهره منديم آخه يادته كه شير مامان كم بود تو دعا كردي و يه دفعه زياد شد واقعامثل معجزه بود حيف كه ميخوام برم آخه بابايي الان زنگ زد دم در اداره منتظرمه بقيشو به اميد خدا فردا برات مي نويسم دوست دارم قند عسل دارم ميام پيشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)