هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

نامه نهم

1390/5/19 11:47
374 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته كوچولوي من صبح كه اومدم خواب بودي دلم خيلي برات تنگ شده ديشب خيلي بيدار شده مامان كم آورده بود مامانو ببخش عزيزم بعضي وقتا واقعا كم مي ياره اين هفته خيلي خسته شده دعا كن آخر هفته مامان خستگيش در بره و حسابي پر انرژي بشه

ديروز عصر رفتيم براي باباي دوست داشتني كفش خريديم تورو گذاشتيم توي كالسكه و راه افتاديم اما چشمت روز بد نبينه مسير خيلي طولاني بود وسط راه بابايي رفت داخل يه مغازه ماماني هم بساط عصرونه گل پسرو همونجا پهن كرد و كيك و آبميوه به حبه انگور داد قربون اون كيك خوردنت برم  خلاصه موقع برگشتن ديگه ناهي برامون نمونده بود و از همه بدتر اينكه شرايط برگشت با ماشين هم نبودناراحتخجالت پسرم مامان و بابا رو ببخش بعضي وقتا شرايط اونطور كه ميخوايم نيست اما خب اين سختياس كه ما رو مي سازه و آماده مي كنه كه شرايط سخت تر زندگي رو تحمل كنيم و از پا در نيايم من و بابا مطمئنيم كه تو يه پس قوي ميشي چون از وقتي توي شكم ماماني بود اين سختيا رو خوب تحمل كردي ميدوني پسرم چيزي كه الان يادم اومد كه بهت بگم اينه كه توي اون شرايط سخت( هميشه چيزاي پنهاني تو زندگيه همه ما هست) كه از الان بدتر بود بابا بزرگ خيلي كمكمون كرد پسته و بادوم و خوردنياي زيادي مي خريدو مي ذاشت پشت در مي گفت اينا رو بخور كه نوم قوي بشه عزيزم يادت باشه كه قدر دان باشي اون روزا هرچي كه بود گذشت مهم اينه كه الان 3تايي پيش هميم مشكلات مالي زود گذره مهم دوست داشتنه كه هميشه مي مونه خدارو شكر كه ما 3تا عاشق هميمقلب

خلاصه داشتم داستان ديروزو مي گفتم  بابايي هورادو بغل كرد و ماماني هم براي تمرين رانندگي كالسكه رو روند تا رسيديم خونه البته خيس عرق و لازانياي خوشمزه رو خورديم و خوابيديم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آمیتیس
19 مرداد 90 12:00
سلام گل پسر آمیتیس هم مث تو خیلی دوست داشتنیه اگه دوست داری ببینیش یه سر به وبشون بزن
محمد گیان
19 مرداد 90 13:44
سلام خاله سلام هوراد جون خوبین مرسی که وب من سر زدین
بهارک
20 مرداد 90 20:41
سلام..طراحی عکس وقالب وبلاگ..خوشحال میشم سر بزنید.. ممنون میشم ما رو لینک کنید.