کمک
راستش مامانی خیلی خستس اونقدر که دستش به نوشتن هم نمیره مامانی بالاخره دانشگاه ملی ثبت نام کرد که نوشتنش خودش یه کتابه و اینکه آقا هوراد هم هیچ جوری زیر بار مهد کودک نمیره بابا بزرگ هم امشب اولتیماتوم داده که بچمو بیارین همینجا میخواین اونجا مریضش کنین مامانی تصمیم گرفته این سه روز هم با پریسا گل پسرو بفرست مهد تا ببینه چی میشه خلاصه اوضاع بدجوری قمر در عقربه کاش میشد چند روزی از زندگی مرخصی گرفتو یه جای دور گم شد اما ...
از مامانایی که بچه شونوگذاشتن مهد و تجربه ای دارن خواهش میکنم کمک کنن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی