هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

نامه پنجاه و چهارم(سپاسگزاري)

1390/11/19 9:55
502 بازدید
اشتراک گذاری

هوراد: خدايا ازت ممنونم كه دعاي منو شنيدي و جوابمو دادي الان ديگه مطمئنم كه مامان و بابا راست ميگن كه منو خيلي دوست داري و هميشه پيشمي شكرت كه مامان و بزرگ و بابابزگمو سلامت بهم برگردوندي خيلي خيلي دوست دارم و بوست ميكنم....

ماماني: اين روزا مامان بزرگ نميتونه هورادو بغل كنه پسرم خيلي ناراحته فكر ميكنه چي شده كه مامان بزرگ بغلش نميكنه اينو از نا آرومياش و جيغاش ميشه فهميد روز اولي كه مامان بزرگ اومد خونه هوراد تا مامان بزرگو ديدي هي به پانسمان روي چشمش اشاره ميكرد مامان بزرگ گفت چشمم دودو شده يه دفعه هوراد زد ير گريه اونقدر كه به هق هق افتاد و هرچي مامان بزرگ و بقيه سعي ميكردن ساكتش كنن نميتونستن قربون پسرم برم كه اينقدر دل نازك و مهربونه و از ناراحتي ديگران اينقدر ناراحت ميشه ميدونم ماماني كه مامان بزرگو خيلي دوست داري عزيزم قربونت برم عاشقتم پسر خوشگلم و به داشتنت خيلي خيلي افتخار ميكنم. از ديروز دوباره ننوي هوراد خونه مامان بزرگ راه افتاد كوچولوي مامان ديروز بعد از چند روز چند ساعتي حسابي خوابيد ....

خدايا شكرت به خاطر همه نعمتايي كه به ما دادي خيلي خيلي دوست داريم...

 

بارون مياد شُرشُر شُر

شکلکهای جالب اروین
جوبها شده پر پر پر

آب ميکنه گَر گُر گُر

سيل ميکنه غُر غُر غُر

تگرگ مياد دام دام دام

به پشت بام بام بام بام

به پنجره تام تام تام

سرم سرم پام پام پام

برف ميباره ريز ريز ريز


زمين شده ليز ليز ليز

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نانازیا
19 بهمن 90 12:20
سلام ازتون دعوت می کنیم شما هم کوچولوتون رو در قرعه کشی افتتاحیه سایت نانازیا شرکت بدین. آرزوی سلامتی و شادابی برای خودتون و کوچولوتون داریم نانازیا ، شهر اینترنتی بچه ها www.nanazia.ir
بابای هوراد
24 بهمن 90 12:32
سلام پسرم عزیز دلم ببخشید بابا به وبلاگت خیلی کم سر میزنه اما مطمئنم که مامانی حسابی هوای اینجا رو داره. هوراد عزیزم پسر مهربون تو حال و هوایی هستی که مامان و بابا کمی نگرانت هستن چون با توجه به وضع مامان بزرگ کسی نیست صبح تا ظهر ازت مراقبت کنه البته هفته اول خاله بود اما اگه فداکاریهای مامان نبود خیلی سخت میشد. بهرحال عزیزم بدون اگه لازم باشه از همه چی می گذریم تا تو راحت بزرگ بشی به امید خدای مهربون. داریم به یه پرستار فکر می کنیم و کمی هم صحبت کردیم ببینیم چی میشه خداکنه این یکی دوماه به خیر و خوشی بگذره و مامان و بابا بزرگ دوباره روبراه بشن. پسر عزیزم الان بهتر می فهمیم مامان بزرگ چه نقش مهمی تو زندگی ما داشته انشاالله همیشه سالم و سرحال باشن. یک بوس از طرف بابا رو بگیر که اومد...!!!
ثمین
27 بهمن 90 19:55
سلام اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیس دیدن کنید منتظرتون هستم