نامه نهم
فرشته كوچولوي من صبح كه اومدم خواب بودي دلم خيلي برات تنگ شده ديشب خيلي بيدار شده مامان كم آورده بود مامانو ببخش عزيزم بعضي وقتا واقعا كم مي ياره اين هفته خيلي خسته شده دعا كن آخر هفته مامان خستگيش در بره و حسابي پر انرژي بشه ديروز عصر رفتيم براي باباي دوست داشتني كفش خريديم تورو گذاشتيم توي كالسكه و راه افتاديم اما چشمت روز بد نبينه مسير خيلي طولاني بود وسط راه بابايي رفت داخل يه مغازه ماماني هم بساط عصرونه گل پسرو همونجا پهن كرد و كيك و آبميوه به حبه انگور داد قربون اون كيك خوردنت برم خلاصه موقع برگشتن ديگه ناهي برامون نمونده بود و از همه بدتر اينكه شرايط برگشت با ماشين هم نبود پسرم مامان و بابا رو ببخش بعضي وقتا ش...
نویسنده :
مامان و باباي هوراد
11:47