هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

نامه بيست و پنجم (اولين جاده چالوس هوراد)

1390/6/20 10:58
992 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به خوشگل ترين و دوست داشتني ترين پسر دنيا البته از ديد مامانش خوشگل مامان ديروز حسابي كيف كرديا واي واي واي تازه شنيدم كه لپ حسينم گرفتي و حسابي كشيدي داري شيطون بلايي ميكنيا ماماني حسينو دوستشش داريم البته ميدونم مي خواستي نازش كني چكار كني نوازشت اين جوريه ديگه

خاله ديروز حسابي هواتو داشتا بردت تو ماشينشونو اصرار كه بياين بريم جاده چالوس ماماني هم كه حسابي خسته بود هي مي گفت نه اما از اونور هوراد خان تشريف برده بودن تو ماشينو پايين نمي يومدن قربونت برم با با عمو اصغر چه حالي مي كنيا خيليييييييي دوست داره خلاصه ماماني هم مجبور شد با بابايي تماس بگيره و بعد از جلسات كارشناسي راه افتاديم به سمت جاده چالوس البته با حسين اينا و بابابزرگ و مامان بزرگ قربونت برم تو ماشين چه كيفي مي كردي حاضر نبودي بيايي عقب جلو تو بغل خاله نشسته بودي هي دست مي زدي وقتي به سد رسيديم اصرار داشتي كه راه بري خوب شد كفشاتو آورده بودم خدارو شكر خوش گذشت جاي بابايي خالي

شبم كه رفتيم پارك و پريسا برات اسباب بازي خريد خدارو شكر كه همه پسر خوشگلمو دوست دارن اوه كه چقدر اونجا با بابايي بازي كردي و خنديدي اخي حسين يا ساكته يا گريه ميكنه زياد اهل بازي نيست تو هم كه صبح گوشه چشمي نشون داده بودي قضيه لپ كشي خودت كه ميدوني آقا عسله ديشب مي ترسيد بهت نزديك بشه تو كه خوشت اومده بود هي بهش نزديك مي شدي مامانشم حسابي ترسيده بود هي مي كشيدش عقب قربونت برم مهربون من اينو جدي ميگم با وجود اينكارت اما مي دونم تو خيلي مهربوني

واااااااااااي بذار ديشبو بگم تو كه از صبح نخوابيده بودي بازم نمي خوابيدي هي گريه مي كردي و مي مي مي خواستي كلافه شده بودم بعد از خوردن انار آخر شب رو زمين دراز كشيدي و كنترل تو دستت بود بابايي داشت يه فيلم خوشگل ميديد كه تي وي رو خاموش كردي نگات كه كرديم ديديم خوابي اما كنترلو محكم گرفته بودي بابايي طفلك هم بي خيال فيلم شد بعداز چند دقيقه بيدار شدي نق زدي و نشستي واي كه چه با مزه بود همونطوري كه نشسته بودي خوابت برد هي سرت مي خورد زمين بيدار مي شدي دوباره خوابت مي برد خيلي خيلي بامزه بود اما حيف كه چراغا خاموش بود و نتونستيم عكس بگيريم هرچند دل من و بابايي كباب شد بعد چند دقيقه خوابونديمت سر جات قربونت برم باورم نمي شه تا ساعت 4 خوابيد 1 باره ديگه هم 6 بيدار شدي

ماماني صبح زود برات يه سوپ خوشمزه گذاشت بعدم خاله اومد و هورادخانو تحويل گرفت الان كه زنگ زدم خاله مي گفت از سوپ خوشت اومده و حسابي خوردي خداروشكر

عزيزم امروز خاله عمل داره براش دعا كن

دوست داريم به قول باباي دوست داشتني هوار تااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

محمد گیان
20 شهریور 90 15:41
سلام خاله خوبی پسر گلت هوراد چطوره خوبه
خاله ممنون که وب ما سر زدی شما هم لینک شدین خوشحالم از اشنایتون


مامان آمیتیس
22 شهریور 90 8:37
سلام عسل خاله چرا اینقده عکس خوشگلتو کم گذاشتی به هر حال صورت ماهت رو می بوسم و لینکت کردم