نامه پنجاه و نهم (خاطرات عيد92)
عيد 92 هم به سلامتي گذشت امروز 21 امه . غير از اون چند روز اول عيد كه رفتيم همدان هرچند اونجا هم به دليل نيومدن مامان بزرگ و بابابزرگ يه كم دلمون گرفته بود اما خب خدا رو شكر خوش گذشت پايگاه نوژه شد يكي از خاطرات شيرينمون و اون دو تا سرباز كه چقدر تو رو دوست داشتن و بازيا و دويدن مداومت توي سالن باعث نشد تا رفتار بدي نشون بدن و حتي موقع اومدن شماره بابايي رو هم گرفتن . اتاق فرماندهان اين مزيتا رو هم داره ديگه... روز سيزده بدر همه خونه ما جمع شدن راستش مامان خيلي راضي نبود چون به دلش بود كه 13 بدر حتما بره بيرون اما مجبور شد از صبح توي آشپزخونه باشه هرچند خاله دستش درد نكنه كلي غذا و خوراكي اورد و كلي هم كمك كرد و البته زن عمو فريبا هم خد...
نویسنده :
مامان و باباي هوراد
11:23