غنچه...
باعبان غنچه نچیدم زمن آزرده مشو.....پاره های جگراست این که به دامن دارم خداوندا این تو و این امانتی که به من سپردی.پرازعشق پروراندمش.خشم در دلش نکاشتم مهرورزیدن را به او آموختم از پلیدی دور نگهش داشتم شیره جانم را به او خوراندم.در تربیتش کوتاهی نکردم.به او یاد دادم که چطور پاکدامن باشد و از همه مهمتر به او یاد دادم چگونه یک انسان باشد کار من به انجام رسید از این به بعد فقط میتوانم یاورش باشم.امانتت را به خودت میسپارم حفظش کن حفظش کن نه فقط برای من بلکه برای همه کسانی که او در زندگیشان نقش خواهد داشت.خدایا همانطور که جسم او را حفظ میکنی روح اورا نیز پاک و بزرگ نگه دار... ...
نویسنده :
مامان و باباي هوراد
12:53